گرگی درنده در صحرایی زندگی می کرد. روزی هر چه جست و جو کرد شکاری پیدا نکرد. پس تصمیم گرفت به آبادی برود.
اما می دانست که در آبادی سگ وجود دارد و سگ ها دشمن گرگ ها هستند. سر راه خرگوشی رادید که خوابیده بود.
گرگ خوشحال شد. اما می دانست که خرگوش ها گوش تیزی دارند.
گرگ آرام به خرگوش نزدیک شد و گفت: چطوری اقا خرگوشه؟
خرگوش از خواب پرید و فهمید که در خطر است اما سعی کرد که ترسش را نشان ندهد ...
اما می دانست که در آبادی سگ وجود دارد و سگ ها دشمن گرگ ها هستند. سر راه خرگوشی رادید که خوابیده بود.
گرگ خوشحال شد. اما می دانست که خرگوش ها گوش تیزی دارند.
گرگ آرام به خرگوش نزدیک شد و گفت: چطوری اقا خرگوشه؟
خرگوش از خواب پرید و فهمید که در خطر است اما سعی کرد که ترسش را نشان ندهد ...
از ایرانصدا بشنوید
این داستان آموزنده از کلیله و دمنه توسط مهدی آذر یزدی ساده نویسی شده و برای کودکان سال آخر دبستان مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان