پادشاهی بود به نام بابک. او مرد باخدایی بود. او با خود فکر کرد پادشاهی کار سختی است زیرا رعایت کردن عدالت ساده نیست.
پادشاه بابک تاج و تخت را رها کرد و راهی کوه و دشت و بیابان شد.
مادرش بسیار ناراحت شد. مقدار بسیاری طلا و جواهر برداشت. بار شتر کرد و شهر به شهر راهی شد تا پسرش را پیدا کند.
پادشاه موهایش ژولیده شده بود و می خواست به سلمانی برود اما پولی نداشت ...
پادشاه بابک تاج و تخت را رها کرد و راهی کوه و دشت و بیابان شد.
مادرش بسیار ناراحت شد. مقدار بسیاری طلا و جواهر برداشت. بار شتر کرد و شهر به شهر راهی شد تا پسرش را پیدا کند.
پادشاه موهایش ژولیده شده بود و می خواست به سلمانی برود اما پولی نداشت ...
از ایرانصدا بشنوید
این داستان آموزنده برای کودکان سال آخر دبستان مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان