چند روزی بود که بابا باد و مامان بادبادک با هم دعوا می کردند.
مامان بادبادک خیلی ناراحت بود چون هر چه خانه را تمیز می کرد باز هم خانه پر از گرد و خاک می شد.
بابا باد تا می خواست با بچه اش بازی کند بچه از پنجره پرت می شد بیرون.
او خیلی ناراحت بود.
آنها تصمیم گرفتند تا با هم زندگی نکنند.
مامان بادبادک می خواست بادکنک کوچولو را با خودش ببرد اما بابا باد اصلا راضی نبود ...
مامان بادبادک خیلی ناراحت بود چون هر چه خانه را تمیز می کرد باز هم خانه پر از گرد و خاک می شد.
بابا باد تا می خواست با بچه اش بازی کند بچه از پنجره پرت می شد بیرون.
او خیلی ناراحت بود.
آنها تصمیم گرفتند تا با هم زندگی نکنند.
مامان بادبادک می خواست بادکنک کوچولو را با خودش ببرد اما بابا باد اصلا راضی نبود ...
از ایرانصدا بشنوید
این قصه برای خردسالان و دبستانی ها مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان