پیرمرد مهربان باغچه ی زیبایی داشت و هر روز به باغچه آب می داد.
روزی طنابی که پیرمرد با آن از چاه آب می کشید به سطل گفت: می دانی اگر من نبودم این باغچه خشک می شد و دیگر این همه زیبا نبود.
سطل هم گفت: تو چه می گویی. اگر من نبودم که از دست تو کاری ساخنه نبود. این من هستم که باعث زیبایی و سرسبزی این باغ هستم.
سطل و طناب مدت ها با هم بحث و دعوا می کردند. خبر دعوای آنها با گوش باغبان مهربان رسید ...
روزی طنابی که پیرمرد با آن از چاه آب می کشید به سطل گفت: می دانی اگر من نبودم این باغچه خشک می شد و دیگر این همه زیبا نبود.
سطل هم گفت: تو چه می گویی. اگر من نبودم که از دست تو کاری ساخنه نبود. این من هستم که باعث زیبایی و سرسبزی این باغ هستم.
سطل و طناب مدت ها با هم بحث و دعوا می کردند. خبر دعوای آنها با گوش باغبان مهربان رسید ...
از ایرانصدا بشنوید
این قصه برای دبستانی ها مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان