شب رویایی برنامه ایه که هم زمان از اپلیکیشن و سایت ایرانصدا و شبکه تلویزیونی پویا قابل دسترسه. شما می تونید این برنامه رو از ایرانصدا بشنوید و یا از ساعت 9:30 تا 10در شبکه پویا ببینید... با شب رویایی همراه باشید.
کوچولوهای نازنین و دوست داشتنی سلام
براتون یه عالمه قصه و لالایی داریم
هر شب، با هم به دنیای خیالی قصه ها سفر می کنیم.
همراه شماییم با برنامه شنیدنی «شب رویایی»
*****
⭕️روزهای جشن و شادی
مهدی کوچولوی قصهی ما با خانوادهاش زندگی میکرد. مهدی همیشه از بزرگترها قصهی امام حسین (ع) را شنیده بود... اون خیلی امام حسین و بچههای امام حسین رو دوست داشت... پدر مهدی قرار بود در ایام اعیاد شعبانیه به خانوادههای نیازمند کمک کنن...
⭕️ نابرده رنج، گنج میسر نمی شود
سال ها پیش در ایران پادشاهی حکومت می کرد که به اهمیت آموزش و پرورش پی برده بود. ولی عیبش این بود که این پادشاه فقط آموزش رو برای پسرش که ولیعهد خودش بود، لازم می دونست. شاه مدت ها به دنبال یه معلم خوب و باسواد بود که بتونه آموزش پسرش رو با اطمینان به او بسپره. معلم های مختلفی اومدن و رفتن تا اینکه شاه از میون این همه معلم، مردی رو انتخاب کرد و به اون قول داد، اگه بتونه پسرش رو به خوبی تعلیم بده ثروت قابل توجهی به اون خواهد داد. معلم قبول کرد که خواسته پادشاه رو به بهترین نحو انجام بده....
⭕️جشن و شادمانی
شب تولد امام حسین (ع) بود. عسل کوچولو آمده بود پیش پدربزرگ و مادربزرگش. او لباس های قشنگش را پوشید و با پدربزرگ و مادربزرگش برای جشن به امام زاده رفتند ...
******
ادامه این داستان ها رو می تونید توی این قسمت از برنامه بشنوین پس بیاین با هم بریم سراغ برنامه خودتون
کوچولوهای نازنین و دوست داشتنی سلام
براتون یه عالمه قصه و لالایی داریم
هر شب، با هم به دنیای خیالی قصه ها سفر می کنیم.
همراه شماییم با برنامه شنیدنی «شب رویایی»
*****
⭕️روزهای جشن و شادی
مهدی کوچولوی قصهی ما با خانوادهاش زندگی میکرد. مهدی همیشه از بزرگترها قصهی امام حسین (ع) را شنیده بود... اون خیلی امام حسین و بچههای امام حسین رو دوست داشت... پدر مهدی قرار بود در ایام اعیاد شعبانیه به خانوادههای نیازمند کمک کنن...
⭕️ نابرده رنج، گنج میسر نمی شود
سال ها پیش در ایران پادشاهی حکومت می کرد که به اهمیت آموزش و پرورش پی برده بود. ولی عیبش این بود که این پادشاه فقط آموزش رو برای پسرش که ولیعهد خودش بود، لازم می دونست. شاه مدت ها به دنبال یه معلم خوب و باسواد بود که بتونه آموزش پسرش رو با اطمینان به او بسپره. معلم های مختلفی اومدن و رفتن تا اینکه شاه از میون این همه معلم، مردی رو انتخاب کرد و به اون قول داد، اگه بتونه پسرش رو به خوبی تعلیم بده ثروت قابل توجهی به اون خواهد داد. معلم قبول کرد که خواسته پادشاه رو به بهترین نحو انجام بده....
⭕️جشن و شادمانی
شب تولد امام حسین (ع) بود. عسل کوچولو آمده بود پیش پدربزرگ و مادربزرگش. او لباس های قشنگش را پوشید و با پدربزرگ و مادربزرگش برای جشن به امام زاده رفتند ...
******
ادامه این داستان ها رو می تونید توی این قسمت از برنامه بشنوین پس بیاین با هم بریم سراغ برنامه خودتون
صداها
-
عنوانزمان
-
38:53
کاربر مهمان