در روزگاران قدیم پادشاهی زندگی می کرد که بسیار عادل و عاقل بود.
همسر پادشاه از دنیا رفت و از او پسری موطلایی مانَد که نامش را تلیمان گذاشتند.
تلیمان از غم دوری مادر بیمار شد. حکیم به پادشاه گفت که برای سلامتی پسرش باید اسبی سخنگو برایش بیاورند.
پادشاه هم خیلی زود یک اسب سخنگو برای تلیمان پکرد. پسر حالش بهتر شد.
اسب سخنگو، رازدان و عاقل بود او به تلیمان گفت که اگر سوارش شود می تواند پرواز کند.
پادشاه تصمیم گرفت تا دوباره ازدواج کند اما همسرش به تلیمان حسادت می کرد و می خواست او را از بین ببرد. اسب سخنگو که رازدان بود، نقشه های زن را برای تلیمان فاش می کرد ...
(قسمتی از صوت بعلت قدیمی بودن و کیفیت پایین حذف شده است)
همسر پادشاه از دنیا رفت و از او پسری موطلایی مانَد که نامش را تلیمان گذاشتند.
تلیمان از غم دوری مادر بیمار شد. حکیم به پادشاه گفت که برای سلامتی پسرش باید اسبی سخنگو برایش بیاورند.
پادشاه هم خیلی زود یک اسب سخنگو برای تلیمان پکرد. پسر حالش بهتر شد.
اسب سخنگو، رازدان و عاقل بود او به تلیمان گفت که اگر سوارش شود می تواند پرواز کند.
پادشاه تصمیم گرفت تا دوباره ازدواج کند اما همسرش به تلیمان حسادت می کرد و می خواست او را از بین ببرد. اسب سخنگو که رازدان بود، نقشه های زن را برای تلیمان فاش می کرد ...
(قسمتی از صوت بعلت قدیمی بودن و کیفیت پایین حذف شده است)
از ایرانصدا بشنوید
داستانی افسانه ایی و شیرین با روایت استاد ژاله علو و بازی محمد عمرانی
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان