جنگلی بود با حیوانات بسیار. شیری مهربان و عادل در آن جنگل زندگی می کرد. شیر و حیوانات فقط از گیاهان استفاده می کردند و از گوشت جانوران نمی خوردند.
شیر در جنگل، به شیر پرهیزکار مشهور شده بود.
روزی حیوانات و شیر پرهیزکار با هم به گردش رفتند. آنها شتری رادیدند و خواستند که شتر را بخورند. اما شیر گفت: این حیوان زحمتکش است و باید رهایش کرد.
شیر، شتر را پیش خود نگهداری کرد و چون بسیار عاقل بود او را مشاور خود کرد. اما خرس به شتر حسادت می کرد.
خرس تصمیم گرفت برای شتر نقشه ای بکشد ...
شیر در جنگل، به شیر پرهیزکار مشهور شده بود.
روزی حیوانات و شیر پرهیزکار با هم به گردش رفتند. آنها شتری رادیدند و خواستند که شتر را بخورند. اما شیر گفت: این حیوان زحمتکش است و باید رهایش کرد.
شیر، شتر را پیش خود نگهداری کرد و چون بسیار عاقل بود او را مشاور خود کرد. اما خرس به شتر حسادت می کرد.
خرس تصمیم گرفت برای شتر نقشه ای بکشد ...
از ایرانصدا بشنوید
در این داستان می آموزیم تا در کارها با افراد حسود مشورت نکنیم
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان