زن فقیری در روستایی زندگی می کرد. او کارش توربافی بود.
پسرش تورها را به بازار می برد و می فروخت.
یک روز پیرزن به پسر گفت که امروز سعی کن این تور را با قیمت بیشتری بفروشی تا برای همسایه نان بخری چون به او نان بدهکاریم .
ساعت ها گذشت اما کسی تور را نخرید ...
پسرش تورها را به بازار می برد و می فروخت.
یک روز پیرزن به پسر گفت که امروز سعی کن این تور را با قیمت بیشتری بفروشی تا برای همسایه نان بخری چون به او نان بدهکاریم .
ساعت ها گذشت اما کسی تور را نخرید ...
از ایرانصدا بشنوید
این قصه برای دبستانی ها مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان