رستم برای گشت و گذار، سوار بر اسبش رخش می شود و به اطراف شهر سمنگان می رود.
او پس از گشت و گذار و شکار به خواب عمیقی فرو رفت. اما وقتی بیدار شد رخش را ندید.
رستم جای پای اسب را دنبال کرد و به شهر سمنگان رسید.
عدهای از سربازان و مردم شهر سمنگان که در آن حوالی بودند، برای آن که از رخش رستم کرهای به دست آورند، رخش را به هر زحمتی با کمند میگیرند و میبرند. رستم که از خواب بیدار میشود، هر چه میگردد رخش را پیدا نمیکند. بسیار غمگین و ناراحت زین اسب بر پشت خود گذاشته و به سمت شهر سمنگان حرکت میکند.
شاه سمنگان از ورود رستم باخبر میشود و به استقبال او میآید. او را مهمان قصر خود میکند و به او اطمینان میدهد که رخش را پیدا خواهند کرد. بعد هم برای استراحت و خواب او، مکانی آرام و شاهانه به او میدهند تا این که نیمههای شب در خوابگاه رستم باز میشود.
رستم ابتدا خود را به خواب میزند، اما تهمینه آرام شروع به سخن گفتن میکند. در آن هنگام رستم چشم باز میکند و از او میپرسد که تو کیستی؟ تهمینه پاسخ میدهد:
چنین داد پاسخ که تهمینهام
تو گویی که از غم به دو نیمهام
یکی دخت شاه سمنگان منم
ز پشت هژبر و پلنگان منم
به گیتی ز خوبان مرا جفت نیست
چو من زیر چرخ کبود اندکیست
کس از پرده بیرون ندیدی مرا
نه هرگز کس آوا شنیدی مرا
او پس از گشت و گذار و شکار به خواب عمیقی فرو رفت. اما وقتی بیدار شد رخش را ندید.
رستم جای پای اسب را دنبال کرد و به شهر سمنگان رسید.
عدهای از سربازان و مردم شهر سمنگان که در آن حوالی بودند، برای آن که از رخش رستم کرهای به دست آورند، رخش را به هر زحمتی با کمند میگیرند و میبرند. رستم که از خواب بیدار میشود، هر چه میگردد رخش را پیدا نمیکند. بسیار غمگین و ناراحت زین اسب بر پشت خود گذاشته و به سمت شهر سمنگان حرکت میکند.
شاه سمنگان از ورود رستم باخبر میشود و به استقبال او میآید. او را مهمان قصر خود میکند و به او اطمینان میدهد که رخش را پیدا خواهند کرد. بعد هم برای استراحت و خواب او، مکانی آرام و شاهانه به او میدهند تا این که نیمههای شب در خوابگاه رستم باز میشود.
رستم ابتدا خود را به خواب میزند، اما تهمینه آرام شروع به سخن گفتن میکند. در آن هنگام رستم چشم باز میکند و از او میپرسد که تو کیستی؟ تهمینه پاسخ میدهد:
چنین داد پاسخ که تهمینهام
تو گویی که از غم به دو نیمهام
یکی دخت شاه سمنگان منم
ز پشت هژبر و پلنگان منم
به گیتی ز خوبان مرا جفت نیست
چو من زیر چرخ کبود اندکیست
کس از پرده بیرون ندیدی مرا
نه هرگز کس آوا شنیدی مرا
از ایرانصدا بشنوید
تهمینه، نماد عشق در شاهنامه
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان