- 2865
- 1000
- 1000
- 1000
جانانه کاسه
آسیمه خان، حاکم شهری در زمان های قدیم بود. او حاکمی عجول بود و همیشه فکر نکرده تصمیم می گرفت و حکم صادر می کرد.
آسیمه خان کاسه ای داشت به نام جانانه کاسه. هر وقت این کاسه را به دست می گرفت، کاسه تبدیل به هفت کاسه ی پر از جواهر می شد. ولی چون آسیمه خان عجل بود کاسه از دستش افتاد و شکست.
حاکم همه ی کاسه گرها را جمع کرد و گفت که اگر نتوانند جانانه کاسه بسازند همه را زندانی خواهد کرد. اما هیچکدام نتوانستند و همگی به زندان افتادند.
فقط یک کاسه گر پیر باقی مانده بود که پیش حاکم نرفته بود. حاکم به او که نامش راتا بود گفت چهل روز فرصت داری تا کاسه را بسازی.
راتا وقتی به بیرون از قصر رفت پسری را دید که نامش پریشه بود. پسر از او پرسید: چرا اینقدر ناراحتی. راتا دلیل ناراحتی اش را به او گفت. اما پریشه خیال پیرمرد را راحت کرد ...
آسیمه خان کاسه ای داشت به نام جانانه کاسه. هر وقت این کاسه را به دست می گرفت، کاسه تبدیل به هفت کاسه ی پر از جواهر می شد. ولی چون آسیمه خان عجل بود کاسه از دستش افتاد و شکست.
حاکم همه ی کاسه گرها را جمع کرد و گفت که اگر نتوانند جانانه کاسه بسازند همه را زندانی خواهد کرد. اما هیچکدام نتوانستند و همگی به زندان افتادند.
فقط یک کاسه گر پیر باقی مانده بود که پیش حاکم نرفته بود. حاکم به او که نامش راتا بود گفت چهل روز فرصت داری تا کاسه را بسازی.
راتا وقتی به بیرون از قصر رفت پسری را دید که نامش پریشه بود. پسر از او پرسید: چرا اینقدر ناراحتی. راتا دلیل ناراحتی اش را به او گفت. اما پریشه خیال پیرمرد را راحت کرد ...
از ایرانصدا بشنوید
داستانی با مضمون نکوهش عجول بودن برای کودکان با روایت شیرین استاد ژاله علو
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
تا کنون نظری ثبت نشده است