- 2012
- 1000
- 1000
- 1000
حکایت آب فروش و خرش
حکایت «آبفروش و خرش» یکی از حکایتهای زیبای مولانای بزرگ است که برای شما بچهها بازنویسی کردهایم.
مرد آبفروش درآمدی بسیار کمی داشت. او حتی نمیتوانست برای خرش که عصای دستش بود، غذای کافی تهیه کند.
خر، پوست و استخوان شده بود. روزی میرآخور پادشاه، که مسئول آخور پادشاه بود، مرد و خرش را دید. میرآخور و مرد آبفروش در کودکی با هم دوست بودند. میرآخور به مرد آبفروش پیشنهاد خوبی داد... .
مرد آبفروش درآمدی بسیار کمی داشت. او حتی نمیتوانست برای خرش که عصای دستش بود، غذای کافی تهیه کند.
خر، پوست و استخوان شده بود. روزی میرآخور پادشاه، که مسئول آخور پادشاه بود، مرد و خرش را دید. میرآخور و مرد آبفروش در کودکی با هم دوست بودند. میرآخور به مرد آبفروش پیشنهاد خوبی داد... .
از ایرانصدا بشنوید
حکایت مرد آب فروش و خرش، از حکایت های مولانای بزرگ است. بشنوید تا درس بزرگی از آن بگیرید.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان