یک روز که بانی خرگوشه در جنگل بود باد شروع به وزیدن کرد و باران تندی شروع به باریدن کرد.
باد تندی شروع به وزیدن کرد و هو هو کنان دنبال بانی خرگوشه به راه افتاد. نزدیک بود که باد کت بانی خرگوشه را تنش بیرون بیاورد.
بانی ترسید و تند تند به خانه رفت. او به مادرش گفت که چیز بزرگی داشت او را دنبال می کرد.
مادرش خندید و گفت: آن چیز فقط باد بود و باد یک دوست است ...
باد تندی شروع به وزیدن کرد و هو هو کنان دنبال بانی خرگوشه به راه افتاد. نزدیک بود که باد کت بانی خرگوشه را تنش بیرون بیاورد.
بانی ترسید و تند تند به خانه رفت. او به مادرش گفت که چیز بزرگی داشت او را دنبال می کرد.
مادرش خندید و گفت: آن چیز فقط باد بود و باد یک دوست است ...
از ایرانصدا بشنوید
این داستان برای خردسالان مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان