- 15411
- 1000
- 1000
- 1000
رسم راسویی
زاغی بر روی درختی لانه درست کرده بود. زاغ گاهی در صحرا گردش می کرد و گوشت باقی مانده ی شکار حیوانات دیگر را پای درختش می آورد و می خورد.
زاغ از این که آن دور و برها جانور دیگری رفت و آمد نمی کند بسیار خوشحال بود. روزی راسوسس بزرگ و تنومند از راه رسید. بوی استخوان ها او را به سوی درخت کشاند. زاغ ناگهان چشمش به راسو افتاد و ترسید.
پس احساس خطر کرد. با خود گفت بهتر است از اینجا بروم اما بعدا نظرش عوض شد. زاغ پیش راسو رفت و شروع به حرف زدن کرد.
راسو هم از زاغ خوشش آمد ...
زاغ از این که آن دور و برها جانور دیگری رفت و آمد نمی کند بسیار خوشحال بود. روزی راسوسس بزرگ و تنومند از راه رسید. بوی استخوان ها او را به سوی درخت کشاند. زاغ ناگهان چشمش به راسو افتاد و ترسید.
پس احساس خطر کرد. با خود گفت بهتر است از اینجا بروم اما بعدا نظرش عوض شد. زاغ پیش راسو رفت و شروع به حرف زدن کرد.
راسو هم از زاغ خوشش آمد ...
از ایرانصدا بشنوید
این داستان آموزنده از مرزبان نامه توسط مهدی آذر یزدی ساده نویسی شده و برای کودکان سال آخر دبستان مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان