دو کبوتر هنگام نوروز با هم جفت و همخانه شده بودند.
در بهار که بارندگی زیاد بود کبوتر ماده گفت که این خانه خیلی مرطوب است و باید به فکر خانه ای باشیم.
اما کبوتر نر قبول نکرد. کبوترها برای زمستان شان دانه جمع کردند. تابستان از راه رسید و تمام شد. زمستان از راه رسید و کبوتر نر برای پیدا کردن دانه بیرون می رفت. یک روز که بارانی بود کبوتر نر در خانه ماند و سری به انبار آذوغه زد. او متوجه شد که دانه ها کم شده اند ...
در بهار که بارندگی زیاد بود کبوتر ماده گفت که این خانه خیلی مرطوب است و باید به فکر خانه ای باشیم.
اما کبوتر نر قبول نکرد. کبوترها برای زمستان شان دانه جمع کردند. تابستان از راه رسید و تمام شد. زمستان از راه رسید و کبوتر نر برای پیدا کردن دانه بیرون می رفت. یک روز که بارانی بود کبوتر نر در خانه ماند و سری به انبار آذوغه زد. او متوجه شد که دانه ها کم شده اند ...
از ایرانصدا بشنوید
این داستان آموزنده از کلیله و دمنه توسط مهدی آذر یزدی ساده نویسی شده و برای کودکان سال آخر دبستان مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان