کرم خاکی کوچولو یازده تابرادر داشت. مامان کرم کوچولو به آنها سفارش می کرد که نباید از باغچه دور شوند.
اما کرم خاکی کوچولو یک روز که هوا خیلی خوب و مرطوب بود یواش یواش رفت و رفت تا این که از باغچه خارج شد. روی زمین صاف و بدون خاکی رسید و رفت و رفت تا خانم مرغه با هشت تا جوجه اش از راه رسیدند و از دیدن او خوشحال شدند. مامان مرغه کرم کوچولو را به نوک گرفت و رفت ...
اما کرم خاکی کوچولو یک روز که هوا خیلی خوب و مرطوب بود یواش یواش رفت و رفت تا این که از باغچه خارج شد. روی زمین صاف و بدون خاکی رسید و رفت و رفت تا خانم مرغه با هشت تا جوجه اش از راه رسیدند و از دیدن او خوشحال شدند. مامان مرغه کرم کوچولو را به نوک گرفت و رفت ...
از ایرانصدا بشنوید
این داستان برای کودکان مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان