یک قصه یک مثل

بُلبُلان! خاموش باشید تا الاغ عَرعَر كند

بذار بگن خان هم مرغ داشت

بشنو و باور مكن

این بز بسته نصرالدینه

بده، بدترش نیاد

بچۀ اول، مال كلاغه

برای یه دستمال قیصریه رو به آتش نمی كشن

بد مكن كه بد اُفتی، خود مكن كه خود اُفتی

با همه بله، با ما هم بله!

برای تُن تاب، تخت حمام ،تخت سلطنته

باشه، همون نُه صَنار سكه رو بده

با شیطان اَرزَن كاشته

بالا بالا بشین و حرفای گُنده گُنده بزن

طبقه بالاتو دیدم، طبقه پایینِتَم دیدم

بازم خَطِش

باجی خیرم بده

باد آورده رو، باد هم می بَره

باش تا صبح دولَتَت بِدَمَد

باج به شَغاد نمی دیم

این نیز بگذرد

1
...
13
14
15
...
17
»

دسترسی سریع