یک روز آفتابی خانم بزی رفت تا برای بزغاله ی مهربانش علف های تازه و خوشمزه بیاورد.
مامان بزی به بزغاله سفارش کرد تا در را برای غریبه ها باز نکند.
بزی هم گفت: چشم مامان بزی.
خانم بزی که رفت حوصله ی بزی سر رفت و تصمیم گرفت برود تا همان دور و بر ها گردش کند ...
مامان بزی به بزغاله سفارش کرد تا در را برای غریبه ها باز نکند.
بزی هم گفت: چشم مامان بزی.
خانم بزی که رفت حوصله ی بزی سر رفت و تصمیم گرفت برود تا همان دور و بر ها گردش کند ...
صداها
-
عنوانزمان
-
12:26
کاربر مهمان