بی بی رعنا در روستا، در یک خانه ی کوچولو زندگی می کرد.
بی بی رعنا خیلی تنها بود. او حوصله اش سر رفته بود و غمگین بود.
آقا کلاغه از بی بی رعنا پرسید: چرا ناراحتی؟
بی بی گفت: حوصله م سر رفته. تک و تنها هستم ...
بی بی رعنا خیلی تنها بود. او حوصله اش سر رفته بود و غمگین بود.
آقا کلاغه از بی بی رعنا پرسید: چرا ناراحتی؟
بی بی گفت: حوصله م سر رفته. تک و تنها هستم ...
صداها
-
عنوانزمان
-
12:59
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه