روزی تاجری کم پول می خواست به سفر برود. او از ترس دزدان مقداری از سرمایه ی خود را در وطنش جا گذاشت.
او صد من آهن خرید و آن را پیش یکی از دوستانش گذاشت. چون فکر می کرد به آهن هیچ ضرری نمی رسد. همچنین از خوبی دوست خود هم اطمینان داشت.
تاجر به سفر رفت و تا یک سال برنگشت. وقتی برگشت جنس هایش مشتری نداشت برای همین فکر کرد که اول آهن ها را بفروشد. پیش دوستش رفت تا آهن ها را برگرداند ...
او صد من آهن خرید و آن را پیش یکی از دوستانش گذاشت. چون فکر می کرد به آهن هیچ ضرری نمی رسد. همچنین از خوبی دوست خود هم اطمینان داشت.
تاجر به سفر رفت و تا یک سال برنگشت. وقتی برگشت جنس هایش مشتری نداشت برای همین فکر کرد که اول آهن ها را بفروشد. پیش دوستش رفت تا آهن ها را برگرداند ...
از ایرانصدا بشنوید
این داستان آموزنده از کلیله و دمنه توسط مهدی آذر یزدی ساده نویسی شده و برای کودکان سال آخر دبستان مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان